شیرین من و تو

زندگی شیرین

سلام میخواین بدونین چی شد که من شدم همه زندگی خیلی از زندگی ها؟
الان براتون میگم:
چندماه پیش مامان و بابام احساس کردن که خیلی تنهان و میدونستن تنها کسی که میتونه این تنهایی رو از بین ببره خداست
به خاطر همین کلی با خدا حرف زدن هی التماسش کردن هی ازش خواهش کردن و بهش گفتن خدا جون ما خیلی تنهاییم یکی از فرشته های کوچولوت رو میدی به ما امانت ؟ به خودت قسم قول میدیم خیلی خوب ازش مواظبت کنیم خدا دلش به حال مامان و بابام سوخت
گفت: باشه ولی باید ازش خوب مراقبت کنین و من رو براشون فرستاد
و من در روز 17اردیبهشت سال 1391 هجری شمسی ساعت 2:30بعداز 9 ماه انتظار به زندگیشون معنا بخشیدم

آخرین مطالب

شیرین من و تو

زندگی شیرین





شیرین در دو سالگی

جمعه, ۶ تیر ۱۳۹۳، ۱۲:۱۶ ب.ظ

شیرین گلم الان که دارم این پست رو میذارم کنارم نشستی و داری فیلم تولد نرگس رو می بینی نصف دسکتاپ برای شماست و نصف دیگه اش برا من

برات بگم که یه شب بابا کارخونه بود ومن وتو تنها بودیم بعد پای من خورد به میز و شما گفتی چی شدی مامان نچ ...نچ....نچ....بعد هم با دلسوزی گفتی الهی بمیرم......و بعد هم گفتی میزنمش میزنمش.الهی مامان قربونت بره که دلسوزی میکنی; خدا نکنه ;من بی تو میمیرم.

بهت میگم دوست دارم عاشقتم _ میگی دیوونتم میگم از صب تا شب_ جواب میدی در خونتم.........

میگم دردت به جونم_  میگی بی تو نمونم.قربونت برم که اینقد بزرگ شدی هر شب ازم میخوای برات قصه ی خاله  سوسکه بگم تا که یادش بگیری

روزهام برای خودت قصه ی خاله سوسکه میگی اونوقته که مامان میخواد بخورتت

دیگه بگم برات عاشق بازی آرایش و نی نی کوچولو هستی





موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۴/۰۶

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی