شیرین من و تو

زندگی شیرین

سلام میخواین بدونین چی شد که من شدم همه زندگی خیلی از زندگی ها؟
الان براتون میگم:
چندماه پیش مامان و بابام احساس کردن که خیلی تنهان و میدونستن تنها کسی که میتونه این تنهایی رو از بین ببره خداست
به خاطر همین کلی با خدا حرف زدن هی التماسش کردن هی ازش خواهش کردن و بهش گفتن خدا جون ما خیلی تنهاییم یکی از فرشته های کوچولوت رو میدی به ما امانت ؟ به خودت قسم قول میدیم خیلی خوب ازش مواظبت کنیم خدا دلش به حال مامان و بابام سوخت
گفت: باشه ولی باید ازش خوب مراقبت کنین و من رو براشون فرستاد
و من در روز 17اردیبهشت سال 1391 هجری شمسی ساعت 2:30بعداز 9 ماه انتظار به زندگیشون معنا بخشیدم

آخرین مطالب

شیرین من و تو

زندگی شیرین





۶ مطلب در مرداد ۱۳۹۱ ثبت شده است

این هم یه عکس دیگه 




 

دختر گلم میوه ی دلم تولدت مبارک دوست دارم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مرداد ۹۱ ، ۱۶:۰۸

یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود یه شیرین کوچولو بود و مامان وباباش

یه روز بعد از اینکه مامانش پوشکش رو عوض کرد شیرین رو توی اتاق قشنگش تنها گذاشت و رفت.

رفت که زود برگرده.اما هنوز چند دقیقه نگذشته بود که ناگهان صدای جیغ شیرین بلد شد و مامان

به سرعت سمت اتاق دوید و دید شیرین دستشو گذاشته رو سرش .اول فک کرد سرش خوره به کمد و

سریع بغلش کرد اما دید موهای شیرین در میان انگشتان وی به دام افتاده  و چشمانش از برای

 موهای بی زبان به گریه افتاده اند...........

اینا رو ولش کن بچم نمیدونس باید موهاشو ول کنه تا دردش تموم بشه بچم 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۱ ، ۰۱:۱۷


شیرین خانم درکنار پسرخاله که اسمش محمد ابراهیمه

محمد ۲ماه و۱روز از شیرین کوچلوی ما بزرگتره ویه آبجی داره به اسم نرگس این هم عکس نرگس خانم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۹۱ ، ۱۴:۱۷



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۹۱ ، ۱۳:۴۹


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۹۱ ، ۱۳:۴۳



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۹۱ ، ۱۳:۳۸