شیرین من و تو

زندگی شیرین

سلام میخواین بدونین چی شد که من شدم همه زندگی خیلی از زندگی ها؟
الان براتون میگم:
چندماه پیش مامان و بابام احساس کردن که خیلی تنهان و میدونستن تنها کسی که میتونه این تنهایی رو از بین ببره خداست
به خاطر همین کلی با خدا حرف زدن هی التماسش کردن هی ازش خواهش کردن و بهش گفتن خدا جون ما خیلی تنهاییم یکی از فرشته های کوچولوت رو میدی به ما امانت ؟ به خودت قسم قول میدیم خیلی خوب ازش مواظبت کنیم خدا دلش به حال مامان و بابام سوخت
گفت: باشه ولی باید ازش خوب مراقبت کنین و من رو براشون فرستاد
و من در روز 17اردیبهشت سال 1391 هجری شمسی ساعت 2:30بعداز 9 ماه انتظار به زندگیشون معنا بخشیدم

آخرین مطالب

شیرین من و تو

زندگی شیرین





۲ مطلب در فروردين ۱۳۹۴ ثبت شده است

دختر گلم برات بگم . عید 94 رو در اصفهان گذراندیم. خاله عاطفه و عمو جابر دوست باباحامد ما رو در این

مسافرت همراهی کردن. خیلی خوش گذشت. تو هم خیلی دختر خوبی بودی. و امان از وقتی که به بازار

 میرفتیم. شما هر بار که میرفتیم بازار باید خرید میکردی اونم چه خریداییی. سفر خیلی خوبی بود. من اصفهان

 خیلی دوست دارم و از موزه ها و امکان تاریخی اون لذت میبرم.  به ایرانی بودن خود افتخار میکنم. و از داشتن

 این بیشینه ی  غنی فرهنگی به خودم میبالم.

 شیرین عزیزم تو شیرینی زندگی ما هستی تا همیشه دوست داریم. در اینجا سه تا عکس میگذارم.


میدان امام


کلیسا وانک


کاخ چهل ستون


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ فروردين ۹۴ ، ۱۴:۰۶

زمان سال تحویل اصفهان بودیم و بعد که برگشتیم شیرین در کنار سفره ی هفت سین که خاله مهدیه نشست و مامانی عکس انداخت.




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۹۴ ، ۱۶:۳۶