شیرین در ۱۱ ماهگی
شیرین گلم عزیز دلم 11 ماهگی ات هم تموم شد و وارد 12 شدی یعنی یک ماه دیگه یک سالت میشه.
چقدر زود گذشت چقدر شیرین بود.دختر گلم تو به معنای واقعی شیرینی زندگی منو بابا حامد بودی و هستی
نمیدونم با چه زبونی برات بگم که وقتی میگی مامان چقدر ذوق میکنم.هر بار که میگی برام تازگی داره و هر بار لذت میبرم
برات بگم از کارهای جدیدی که یاد گرفتی.وقتی که میرسی به هر چیزی که بتونی خودتو پشت اون قایم کنی
شروع میکنی به بازی دکی وبا صدای بلند میگی دکی دکی.حتی یه بار کاور لباس شویی رو رو بالا میزدی و بازی میکردی
عاشق رقصیدن هاتم .به محض شنیدن آهنگ اول دست می زنی و بعد شروع میکنی به رقصیدن خاص خودت
حالا دیگه هر چیزی رو که میخوای با صدای بلند میگی من من ... ویا نق میزنی و در آخر هم جیغ میکشی
از غذاهایی که دوست داری برات بگم .شدیدا عاشق گوجه فرنگی هندوانه و ترشی هستی و سوپ شیر و مرغ رو هم خیلی دوست داری
قربونت برم که اینقد ده ده ای شدی با دیدن روسریت میگی د د ... به سمت هر که ایستاده دستاتو بالا میبری و میگی دد...بیرون از خونه فقط میخوای بغل من باشی آخه فک میکنی فقط من میرم جای خوب یا ماشین.
تو خونه هم که باشی بغل همه میری بجز من بیشتر هم بغل بابا و باباجون وعمه
مامان وعمه ها و خاله اینجور باهات تمرین میکنن شیرین دست بده بزن قدش حالا دست بزن حالا ماهی بشو و تو هم پشت سر هم انجام میدی اون موقع است که دیگه مامان از خود بیخود میشه و تورو در آغوش میگیره
یه حرکت جدید هم به تازگی یاد گرفتی سجده رفتن مهر نماز رو میذاری جلوی خودت و میری سجده وبا هر بار پایین رفتن یه لیس به مهر میزنی ازون جایی که عشق خوردن مهر نمازی