شیرین من و تو

زندگی شیرین

سلام میخواین بدونین چی شد که من شدم همه زندگی خیلی از زندگی ها؟
الان براتون میگم:
چندماه پیش مامان و بابام احساس کردن که خیلی تنهان و میدونستن تنها کسی که میتونه این تنهایی رو از بین ببره خداست
به خاطر همین کلی با خدا حرف زدن هی التماسش کردن هی ازش خواهش کردن و بهش گفتن خدا جون ما خیلی تنهاییم یکی از فرشته های کوچولوت رو میدی به ما امانت ؟ به خودت قسم قول میدیم خیلی خوب ازش مواظبت کنیم خدا دلش به حال مامان و بابام سوخت
گفت: باشه ولی باید ازش خوب مراقبت کنین و من رو براشون فرستاد
و من در روز 17اردیبهشت سال 1391 هجری شمسی ساعت 2:30بعداز 9 ماه انتظار به زندگیشون معنا بخشیدم

آخرین مطالب

شیرین من و تو

زندگی شیرین





کارت های آموشی شیرین

دوشنبه, ۲ دی ۱۳۹۲، ۰۱:۱۷ ق.ظ

مامان و بابا از وقتی شیرین 8ماهش بود براش کارت آموزشی حیوونا و اعضای بدن خریدن و هر بار که مامان می آورد تا شیرین باهاشون بازی کنه در آخر مامان با عصبانیت به شیرین که "مامان اینا خوردنی نیس اینا پاره کردنی  نیس  اه اصلا تو جنبه نداری!!!!!!!!!!!!" و دوباره 1 ماه بعد و دوباره همون جریان تکرار میشد تا اینکه رسید به وقتی که شیرین یه سای ونیمه شد و این بازی براش جذاب بود و خیلی زود یاد گرفت حتی اسماشون رو بگه و مامان گلی ذوق میکرد وباورش نمیشد

یه ماه بعد تقریبا 30 تا رو بلد بود از جمله خروس موش  ماهی طوطی روباه شتر اسب شیر و...

درد و بلاش تو سرم الان که بیشتر از یک سال و هشت ماه داره کلی یاد گرفته  یه دسته کارت جدید هم داره و بعضیا رو هم اشتباه میگه  هنوز به شتر میگه موتور!!!!!!!

اینم کارت های شیرین


 


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۱۰/۰۲

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی