شیرین من و تو

زندگی شیرین

سلام میخواین بدونین چی شد که من شدم همه زندگی خیلی از زندگی ها؟
الان براتون میگم:
چندماه پیش مامان و بابام احساس کردن که خیلی تنهان و میدونستن تنها کسی که میتونه این تنهایی رو از بین ببره خداست
به خاطر همین کلی با خدا حرف زدن هی التماسش کردن هی ازش خواهش کردن و بهش گفتن خدا جون ما خیلی تنهاییم یکی از فرشته های کوچولوت رو میدی به ما امانت ؟ به خودت قسم قول میدیم خیلی خوب ازش مواظبت کنیم خدا دلش به حال مامان و بابام سوخت
گفت: باشه ولی باید ازش خوب مراقبت کنین و من رو براشون فرستاد
و من در روز 17اردیبهشت سال 1391 هجری شمسی ساعت 2:30بعداز 9 ماه انتظار به زندگیشون معنا بخشیدم

آخرین مطالب

شیرین من و تو

زندگی شیرین





چهار ماه پیش وقتی که آماده شدم تا به این دنیا بیام پیش خدا رفتم و بهش گفتم: خدایا من اینجا تو را دارم، تو منو می خندونی،تو با من حرف می زنی،تو از من مواظبت می کنی، من در آغوش تو آرامش دارم، تو هر کاری برای من انجام می دهی ولی وقتی برم توی آن دنیا تنها می شوم.خدا منو در آغوش گرفت و گفت: من در آن دنیا هم همیشه با تو هستم و خواهم ماند،فقط صدایم کن.البته یک فرشته نگهبان همیشه با تو هست که همه کارهایی را که می گویی او هم برای تو با عشق انجام خواهد داد و اسم آن فرشته مادر است. بابایی میدونم که این داستان را قبلا شنیدی و این عین واقعیت است.مامان فرشته ای که نامش برایم آشنا بود حتی صدایش را همیشه همراه با صدای خدا می شنیدم.خداوند درست می گفت. مامان بود،همیشه بود،اما مامان حرف دیگری میزد. مامان می گفت: دنیا زیباست تو بیا، زندگی با دستهای بابا ساخته می شود. شاید همیشه خنده نباشد تو بیا، با لبخند بابا زندگی شاد می شود. درست شنیده ای دنیا نا امن و پرخطر است تو بیا، شانه های محکم بابا از تو مراقبت می کند. دنیا پر از ناآرامی شاید باشد تو بیا، آغوش بابا امن است مامن آرامش است. دنیا... تو بیا ... بابا ... بابا نان می دهد، بابا جان می دهد، بابا برای ما جوانیش را می دهد... آره بابا خدا می گفت: مامان. ولی مامان همیشه می گفت: اسم فرشته نگهبان ما بابا است. و من این مدت با این حرف ها بزرگ شدم،تو را شناختم، آنقدر برایم بزرگ هستی که شاید تمام ذهن کوچکم را در طول روز پر کنی و ساعتها منتظر صدای زنگ درب خانه بمانم تا مانند مامان با شادی بگویم بابا آمد و در آغوش مامانی بپرم تا او مرا به آغوش تو بسپارد...و دعا کنم ای کاش هر روز جمعه بود تا تو صبح به شرکت نروی. بابایی خوبم دوستت دارم... تصویر تو با حرفهای مامانی در وجود من ساخته شد پس برایم همیشه بمان،همیشه باش و تنهایم نگذار، بابایی برایم زندگی کن،شاد باش که لبخند را از تو بیاموزم.

بابایی دوست دارم

روزهای خوب با تو در راه است،دیر نیست

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ شهریور ۹۱ ، ۱۰:۲۸

 براتون بگم از پیشرفت های شیرین

 خانم خوشکل ما وقتی ۳ماه وده روز داشت

 میتونست جغجغه اش رو دست بگیره و باهاش بازی کنه والبته از چند روز قبل مامانش

 اسباب بازیش رو روی سینش میذاشت و شیرین خانم هم سرگرم میشد و آروم

 میگرفت.

والان که ۳ماه و بیست روز داره وقتی مامانش براش شعر یه دختر دارم شاه نداره و قصه

خونه ی مادر بزرگه رو براش میخونه با صدای بلند میخنده و مامانش کلی لذت میبره 

و دیوونش میشه. البته از ده روز پیش وقتی مامانش باهاش بازی میکرد و قلقکش

 میداد براش میخندید.اما اولین بار برا خاله فاطمه بلند خندید.

براتون بگم دختر ما چند روزی هست که غلت میزنه و البته دستش زیر بدنش گیر میکنه

 و نق نق میزنه تا یکی بیاد برش گردونه.




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۱ ، ۰۰:۲۵
مامان مریم در تلاشه که نشون بده بچش دختره آخه هر کی شیرین رو میبینه میگه دختره یا پسر؟؟؟؟؟؟

وبعد ازاینکه میفهمه دختره میگه واه چقد شبیه پسراست!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

خانم دکتر هم گفته زودتر از ۶ماه نمیشه گوشش رو سوراخ کرد.که حداقل از گوشوارش بفهمن

خب یکی نیست که بگه بچه مو نداره دلیل نمیشه که شبیه پسرا باشه


وشیرین حیرون از حرف مردم



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ شهریور ۹۱ ، ۱۳:۱۸

این هم یه عکس دیگه 




 

دختر گلم میوه ی دلم تولدت مبارک دوست دارم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مرداد ۹۱ ، ۱۶:۰۸

یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود یه شیرین کوچولو بود و مامان وباباش

یه روز بعد از اینکه مامانش پوشکش رو عوض کرد شیرین رو توی اتاق قشنگش تنها گذاشت و رفت.

رفت که زود برگرده.اما هنوز چند دقیقه نگذشته بود که ناگهان صدای جیغ شیرین بلد شد و مامان

به سرعت سمت اتاق دوید و دید شیرین دستشو گذاشته رو سرش .اول فک کرد سرش خوره به کمد و

سریع بغلش کرد اما دید موهای شیرین در میان انگشتان وی به دام افتاده  و چشمانش از برای

 موهای بی زبان به گریه افتاده اند...........

اینا رو ولش کن بچم نمیدونس باید موهاشو ول کنه تا دردش تموم بشه بچم 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۱ ، ۰۱:۱۷


شیرین خانم درکنار پسرخاله که اسمش محمد ابراهیمه

محمد ۲ماه و۱روز از شیرین کوچلوی ما بزرگتره ویه آبجی داره به اسم نرگس این هم عکس نرگس خانم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۹۱ ، ۱۴:۱۷



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۹۱ ، ۱۳:۴۹


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۹۱ ، ۱۳:۴۳



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۹۱ ، ۱۳:۳۸



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ ارديبهشت ۹۱ ، ۲۲:۴۵